جدول جو
جدول جو

معنی ساز ره - جستجوی لغت در جدول جو

ساز ره(زِ رَهْ)
رجوع به ساز راه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سال مه
تصویر سال مه
حساب سال و ماه، تاریخ، برای مثال شدش فرامش آن سال مه که شهر تو را / فروگرفت به نیرنگ و تنبل و دستان (مسعودسعد - لغتنامه - سال مه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساز راه
تصویر ساز راه
اسباب سفر، لوازم مسافرت، توشه و لوازم سفر، سامان سفر، زاد و راحله، راه انجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابوره
تصویر سابوره
هیز، مخنث، پشت پایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازکرده
تصویر سازکرده
ساخته و آماده
فرهنگ فارسی عمید
روز شروع سال نو از عمر کسی که در آن روز جشن گیرند یا مراسمی برای یادبود برپا کنند، وجه تسمیه اش آن است که در قدیم برای حساب عمر رشته ای داشته اند که با گذشتن هر سال گرهی به آن می زده اند و از تعداد گره ها سال های عمر را معلوم می کرده اند، برای مثال گشت چون رشتۀ عمرم کوتاه / معنی سال گره دانستم (ملاطاهر غنی - لغتنامه - سال گره)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
کسی که چیزی می سازد و درست می کند، پرفایده، در موسیقی نوازنده، ساز زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساز زهی
تصویر ساز زهی
سازهایی که زه یا سیم دارند و صوت در آن ها به واسطۀ ارتعاش زه ها یا سیم ها با زدن زخمه یا انگشت ایجاد می شود مانند تار، سه تار، چنگ، عود، گیتار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ هَِ)
مخفف از راه . از طریق.
لغت نامه دهخدا
(زِ)
تهیه و تدارک سفر. (ناظم الاطباء). زاد. توشه. اسباب سفر. رجوع به ساز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساز کرده
تصویر ساز کرده
ساخته آماده، آغاز کرده آغازیده، کوک کرده (آلت موسیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز زن
تصویر ساز زن
کسی که ساز زند نوازنده، تار زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعوره
تصویر ساعوره
آتش افروخته
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابوره
تصویر سابوره
پشت پائی، مخنث
فرهنگ لغت هوشیار
روز شروع سال نو از عمر طبیعی که درین روز بعضی جشن میگیرند. توضیح: وجه تسمیه بسبب رشته ایست که هر سال از عمر مولود بر آن گره زنند تا سالهای عمر بدان معلوم شود (مخصوصا در هند) از تعداد گرههای ریسمان میتوان بسن مولود پی برد ولی در ایران این کلمه را تبدیل به) سالگرد (کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازپره
تصویر بازپره
شب پره، پروانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بام ره
تصویر بام ره
نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است یکساله یا دوساله از تیره مرکبان که دارای ساقه ای بارتفاع 50 سانتیمتراست. منشااولیه این گیاه را عربستان ذکر کرده اند ولی امروزه در نقاط دیگر نیز کشت میشود. برگهای این گیاه نرم و دندانه دار و پوشیده از تیغهای ظریف و نازک است. در سطح پهنک آن (مخصوصا سطح تحتانی پهنک) رگبرگهای بر جسته مشاهده میشود. گلهایش منفرد و شامل برگه های خاردار در پایین کاسه و گلهای لوله یی برنگ زرد یا ارغوانی بر روی نهنج است. میوه اش فندقه و دارای دسته تار نازک در قسمت انتهایی است. از گلبرگهای این گیاه ماده ای برنگ زرد زیبا و محلول در آب و ماده دیگری برنگ قرمز بنام کارتامین که آن نیز در آب محلول است بدست آورده اند. دانه این گیاه که به کافشه موسوم است شامل تا 30 تا 37 درصد از مواد پروتیدی و 45 تا 46 درصد از مواد چربی است که پس از تصفیه میتواند مورد مصرف قرار گیرد. گل و مخصوصا دانه های کاجی دارای اثر مسهلی است که بصورت جوشانده 12 تا 24 در هزار مصرف میشود. از دانه های این گیاه روغنی استخراج میکنند که دارای اثر مسهلی است و سابقا بصورت مالیدن بر روی عضو در روماتیسم و فلج مورد استفاده قرار میگرفت. این گیاه در اکثر نقاط جنوبی اروپا و مناطق بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران میروید (در خراسان و تبریز و تفرش فراوان است) قرطم عصفر احریض بهرام بهرم بهرمان بهرامه سکری خریع مریق کازیره کاژیره کاجره اصبور اصفور زعفران کاذب پالان زعفران فنیفس خسک دانه کافشه کافیشه قنطادوس کابیج گل زردک گل رنگ تاقالا اطرقطوس بهرامن خسک. توضیح دانه این گیاه را خسک دانه و حب العصفر نیز نامند و آن بعنوان مسهل در طب قدیم مصرف میشده است و در بازار بنام تخم کاجیره نیز عرضه میشود. توضیح، ماده رنگی که از گلبرگهای این گیاه استخراج میشود بنام زردج و ما العصفر مشهوراست. یا تخم کاجیره. دانه کاجیره. یا کاجیره صحرایی. یکی از گونه های کاژیره که بطور خود رو در مزارع میروید و برگهایش دارای کرک میباشند زعفران بیابانی قرطم بری
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هر سال او از سال گذشته بهتر است (یا بهتر خواهد بود تفاء لا)، نامی از نامهای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال گره
تصویر سال گره
((گِ رِ))
روز شروع سال نو از عمر کسی، جشن تولد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
تولیدگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از راه
تصویر از راه
از طریق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازواره
تصویر سازواره
آنابولیسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
Constructive, Builder, Fabricator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
constructeur, constructif, fabricant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
строитель , конструктивный , производитель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
Bauherr, konstruktiv, Fabrikant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
будівельник , конструктивний , виробник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
budowniczy, konstruktywny, producent
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
建筑工人 , 建设性的 , 制造商
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
construtor, construtivo, fabricante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
costruttore, costruttivo, produttore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
constructor, constructivo, fabricante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی